..............................!

 در جواب شعر کوچه فریدون مشیری

بی تو من زنده نمانم ... 

بی تو طوفان زده ی دشت جنونم 

صید افتاده به خونم 

تو چه سان می گذری غافل از اندوه درونم؟ 

بی من از کوچه گذر کردی و رفتی 

بی من از شهر سفر کردی و رفتی 

قطره ای اشک درخشید به چشمان سیاهم 

تا خم کوچه به دنبال تو لغزید نگاهم... تو ندیدی 

نگهت هیچ نیفتاد به راهی که گذشتی 

چون در خانه ببستم، دگر از پای نشستم ... 

گوییا زلزله آمد، 

گوییا خانه فرو ریخت سر من 

بی تو من در همه ی شهر غریبم 

بی تو کس نشود از این دل بشکسته صدایی 

برنخیزد دگر از مرغک پربسته نوایی 

تو همه بود و نبودی ... تو همه شعر و سرودی  

چه گریزی ز بر من؟ 

که ز کویت نگریزم 

گر بمیرم ز غم دل، به تو هرگز نستیزم 

من ویک لحظه جدایی؟ 

نتوانم نتوانم 

 

بی تو من زنده نمانم ...

 

.فریدون مشیری.

نوشته شده در پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391برچسب:فریدون مشیری,کوچه,بی تو ,تنهایی,ساعت 14:15 توسط Mohsen XVI| |


Power By: LoxBlog.Com